مبعث پیامبر(ص)
این روز قشنگ همیشه به یادمون میمونه برای اینکه من و بابای زهرا سادات توی این روز زیبا زندگی مشترک خودمون رو آغاز کردیم ولی امسال این روز یه حال و هوای دیگه داشت و روز بعد از اون تولد زهرا سادات هم بود و ما که خیلی دلمون میخواست توی این روز جشن تولد زهرا سادات رو هم بگیریم ولی مامانی گفت که ما باید به جشن نامزذی فاطمه و هادی که خواهر زاده های مامانی میشن بریم و تا آخر شب طول میکشه برای همین ما جش تولد رو به روز بعد موکول کردیم از صبح هم همش خونه بودیم و کارهای نظافت خونه رو انجام میدادیم عصر هم با زهرا سادات به جشن نامزدی رفتیم و بعد بابای زهرا سادات اومد دنبالمون و به خونه مامان جونی رفتیمبرای اینکه مامان جونی و عمه فاطمه روز قبل که میخواستن...
نویسنده :
مامان حمیده
9:46